از پلههای نمایشگاه رفتم پایین.تابلویی زیبا و کوچک بر روی دیوار گذاشته بودند تا بگویند راه را درست آمدهاید.
سالن نمایشگاه هر چند خیلی بزرگ نبود اما زیبایی تابلوهای استاد ونقش و نگارهای آنها عظمت خاصی به فضا داده بود.آدم هایی جورواجور با تیپ و سنهای مختلف با چشم هایشان تابلوها را ورانداز می کردند. بعضیها آن قدر به تابلوها خیره شده بودند که گویا پشت تابلوها بهشتی با درختان سر به فلک کشیده و آهوانی با چشمان درشت را میبینند که توان دل کندن از آنها را ندارند.
ولی من با آفریننده این زیباییها کار داشتم. چشمانم را به دنبال پیدا کردن استاد کوچک کردم. شلوغی آخر سالن مرا به سمت خودش میکشاند.درست حدس زده بودم.نور شمعی میان پروانهها سوسو میکرد. خیلی هنرمندانه از بالای عینک افراد را نگاه میکرد و خواهشهای کلامی و چشمی افراد را جواب می داد.
من هم مثل بقیه به دنبال فرصتی بودم تا خواهشم را با استاد رد میان بگذارم. اما گویا افراد نمی خواستند نوبتی هم به دیگران بدهند.چاره ای نبود. دل را زدم به دریا. با هزار ترس و دلهره صدایم را قاطی صدای بقیه کردم. ادامه مطلب...
در حدیثی از امام علی(ع) می خوانیم: «ما اضمر احد شیئا الا ظهر فی فلتات لسانه او صفحات وجهه» کسی مطلبی را پوشیده نداشت مگر این که در لکنت های زبانی او یا رنگ به رنگ شدن صورتش آن راز آشکار شد. انسان موجودی است که هر چقدر بر کتمان و رازپوشی تلاش می کند باز رفتار و گفتارش، رنگ به رنگ شدن صورتش و لکنت های زبانی او آنچه را بر مخفی نگه داشتن اصرار دارد برای دیگران آشکار می کند. انسان نمی خواهد از بیماری یا خجالت کشیدنش سخنی بگوید، ولی صورت سرخ و زرد او پرده ها را کنار زده و مخاطب را از درون او آگاه می کند. ادامه مطلب...
مریم کدبانویی است که دوست دارد منزلش همیشه مثل اینه برق بزند. این هم بجاست هم منطقی. میل به نظافت علاوه بر آن که یک کمال روحی است، یک دستور دینی نیز می باشد ولی همسر و فرزندانش از این اخلاق او راضی نیستند. شاید اول فکر کنید آنها از تمیزی خوششان نمی اید و یا خیلی اهل نظافت نیستند. اما نه آنها نیز مانند هر انسان دیگری نظافت و پاکیزگی را دوست دارند. مشکل از طرف کدبانوی خانه است. چه کنیم که هرگاه قلب خانه به اضطراب و تلاطم بیفتد، دیگران نیز به دلهره می افتند. از اول صبح آستین ها را بالا می زند و به جان در و دیوار خانه و حمام و دستشویی و اتاق ها می افتد. گاهی دست می کشد گاهی دستمال. گاهی جارو می زند و گاهی گرد می تکاند. ادامه مطلب...